بهار سوگوار

بهار سوگوار 

 

نه لب گشایدم از گل٬ نه دل کشد به نبید 

چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید 

 

نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت 

به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید 

 

بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد 

ز بس که خون دل از چشم انتظار کشید 

 

به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن 

ببین در آینه جویبار گریه بید 

 

به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست 

ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟ 

 

چه جای من که درین روزگار بی فریاد 

ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید 

 

ازین چراغ تواَم چشم و روشنایی نیست 

 که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید 

 

گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز 

که هست در پی شام سیه صبح سپید  

کراست سایه درین فتنه ها امید امان؟ 

شد آن زمان که دلی بود در امان امید 

 

صفای آینه خواجه بین کزین دم سرد 

نشد مکدر و بر آه عاشقان بخشید 

 

 ه. ا. سایه

نظرات 1 + ارسال نظر
پریــــــــــــــــــــــا منفرد یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ق.ظ http://alachighe-tanhaei-ma.blogfa.com

مرسی... خیلی استفاده کردم... شعرای اقای هوشنگ ابتهاج واقعا قشنگ و با معنا هستن... ممنونم ...امیدوارم موفق باشین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد