بی دیدنِ دوست،دیدگان را چه کنم؟ 

بی جانِ جهان،جان وجهان را چه کنم؟  

جانم ز برای وصلِ او می بایست 

چون نیست امیدِ وصل،جان را چه کنم...؟ 

 

جمال الدین اصفهانی

احمد شاملو

 

آدمها و بویناکی دنیاهاشان  

یکسر                              

دوزخی است در کتابی  

که من آن را   

 

لغت به لغت  

از بر کرده ام 

 

تا راز بلند انزوا را 

 

               دریابم 

 

راز عمیق چاه را  

 

از ابتذال عطش...

 

         

کافه پیانو

فروغ می گوید:

در سرزمین قدکوتاهان

معیارهای سنجش

همیشه بر مدار صفر سفر کرده است...

حالا حکایتِ این "کافه پیانو"ست که در نبود و ننوشتن بزرگان،کوتاه قدی اش به چشم آمد و تصور رفت که در باغِ سترونِ ادبِ سرمازده مان،گلی شکفته است. که نبود چنین. که اگر بود ، چنین کوتوله وار بر گرده ی رذالت نمی ایستاد.

من نیز این ننگین نسک را بازپس خواهم فرستادن.

سیدمهدی موسوی

...و این هم آخرین شعرم 

به احترام این روزها 

تقدیم به همه ی آنهایی که... 

 

 

ناگهان زنگ می زند تلفن،ناگهان وقتِ رفتنت باشد 

مرد هم گریه می کند وقتی سرِ من روی دامنت باشد 

بکشی دست روی تنهاییش،بکشد دست از تو و دنیات 

واقعا عاشق خودش باشی،واقعا عاشق تنت باشد 

روبرویت گلوله و باتوم،پشت سر خنجر رفیقانت 

توی دنیای دوست داشتنی!!بهترین دوست،دشمنت باشد 

دل به آبی آسمان بدهی،به همه عشق را نشان بدهی 

بعد،در راه دوست جان بدهی...دوستت عاشق زنت باشد! 

چمدانی نشسته بر دوشت،زخمهایی به قلب مغلوبت 

پرتگاهی به نامِ آزادی مقصدِ راه آهنت باشد 

عشق مکثی ست قبلِ بیداری...انتخابی میانِ جبر و جبر 

جامِ سم توی دست لرزانت،تیغ هم روی گردنت باشد 

خسته از «انقلاب»و«آزادی»،فندکی درمیاوری ...شاید 

هجده«تیر»بی سرانجامی،توی سیگار «بهمنت»باشد... 

...........................
سیدمهدی موسوی

مهدی اخوان ثالث/م.امید/

من اینجا بس دلم تنگ است 

و هر سازی که می بینم بدآهنگ است 

بیا رهتوشه برداریم 

قدم در راه بی برگشت بگذاریم 

ببینیم آسمان 

هرکجا آیا همین رنگ است...؟

سخنانی از گابریل گارسیا مارکز

دوستت دارم 

نه بخاطر شخصیت تو 

بلکه  

بخاطر شخصیتی که من 

در هنگام بودن با تو 

پیدا می کنم... 

 

      *** 

 

بدترین شکل دلتنگی برای کسی 

آن است 

که در کنار او باشی 

وبدانی 

که هرگز به او 

نخواهی رسید...

سیاوش کسرایی


"آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش ،رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست "