خوبی چیست؟

بنام آنکه جان را فکرت آموخت

هر روز که برمی خیزم٬ با انبوهی از کارهای خوب و بد مواجه ام. هر وقت کاری می کنم آن کار یا خوب است یا بد. تقریباُ همه آدم های دور و برم دوست دارند که برایم بگویند این کار خوب بوده یا بد. همیشه از دوران کودکی ام این برایم یک پرسش بود که خوب چیست و بد چیست؟

هر وقت از خوبی و بدی پرسیدم انبوهی از پلسخ های تکراری به من رسید. همه گفتند کار خوب را تحسین میکنیم چون خوب است. و کار بد را نکوهش می کنیم چون به واقع بد است. من هیچگاه به این پاسخ ها دلخوش نکردم. همیشه این پرسش را داشتم از خودم که خوب چیست؟

اندیشه کردم برای یافتن پاسخ این موضوع. از دید من هیچ چیز خوب مطلق و بد مطلق نیست. در هر جای دنیا هنجار های خاص آنجا وجود دارد. هنجارهایی که ما انسان ها بوجود آورده ایم. خیلی از مردم کاری که بر خلاف هنجارهای رایج است را ناپسند می شمارند. ولی آیا این کارها بد هستند یا آن هنجارها یا ما آدم ها؟ روزی درویشی مرا گفت که دیوانگان فقط به این علت دیوانه خوانده می شوند که همانند بقیه نیستند. ممکن است آنها به واقع نابغه باشند. کسی چه می داند؟ بر این حرف هم اندیشه کردم.

روزی در احوال گذشتگان اندیشه کردم. بعد احوال خودمان را در برابر آن قرار دادم. دیدم اکنون چیزهایی خوب نامیده می شوند که در گذشته ناپسند بودند. امروز اگر چیزی خوب است هم ممکن است در آینده ناپسند باشد و در برابر آن ممکن است چیزهایی امروز بد باشند ولی در آینده بعنوان یک فضیلت شناخته شوند. البته در کشور ما قضیه فرق می کند. زیرا ما هنوز هم هنجارهای ایران باستان را با خود داریم. هنجارهایی که به ما می گوید احترام پدر و مادر و بزرگترها باید در هر شرایطی حفظ شود. خانواده مقدس ترین نهاد است و باید آن را پاس داشت. و خیلی چیز خای دیگر.

من به این نتیجه گیری رسیده ام که خوبی و بدی همانند هنجارها و خیلی چیزهای دیگر٬ قراردادی اند. قراردادی که ما انسان ها برای بهتر زندگی کردن آن را بنیاد نهاده ایم. تعریفی که خوبی دارد از کشوری به کشوری دیگر تفاوت دارد. در جوامع مختلف بشری قراردادها متفاوت اند. بخاطر همین هم هست که مهاجرت از یک فرهنگ به یک فرهنگ دیگر انسان را دچار معضلات اجتماعی و فرهنگی زیادی می کند.

یک مساله دیگر اینکه اگر همه کارها خوب بودند دیگر کار خوب لذتی نداشت. پس وجود بدی بخاطر این است که انسان دارای اندیشه با مقایسه بین کارهای مختلف به رشد برسد. چنانکه از لقمان پرسیدند ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان. پس خوبی و بدی مکمل یکدیگرند.