در کوچه سرد، تو تنها هم قدم من بودی
هستی آیا؟
ندانم چگونه بدنت را پر کردم
از خار گزنده
تیر رونده
و زخم بی بهار
فردا چگونه روزی خواهد بود؟
بمان تا فردا
سحر نزدیک است
تو نباشی شب را نمی خواهم که سحر شود
تو نباشی دیوانه ای کوچه گردم
کوچه گردی بی شعر
و بی شعری بی ترانه
خانه ام کو؟
ندانم
لابلای خانه های این شهر
آیا یکی خانه من نیست؟
شبی تاریک را یاد دارم
که رسید به صبح
به صبح دیدارمان
دیداری سبز
یادم آید از شب بیداری
از رل زدن به جاده
" آه ای جاده تمام شو"
به جاده گفته بودم
یادم آید از گفتن با تو
و شنیدن از تو
یادم آید تا خورشید طلوع کرد، جاده را ندیدم
آری جاده رفته بود
خاموش و بی صدا
در تاریکی شب ها
رسیدم به تو
به تو و فقط به تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد