قدرت اندیشه

پیرمرد تنهایی در مزرعه اش زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود.
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود ولی چاره ای دیگر نبود تا از او کمک بگیرد.
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال با این وضعیت نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. ولی در صورتی هم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر.

زمان زیادی نگذشت تا اینکه پیرمرد تلگرافی را با این مضمون دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام !
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهی چه کنی ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام بدهم !

نظرات 4 + ارسال نظر
ایران ریلکس دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:57 ب.ظ http://iranrelax4you.blogsky.com

سلام!
چه وبلاگ زیبایی داری!
دوست داری شانس خود را در برنده شدن ۳ لب تاپ در هرماه امتحان کنی؟!
پس برو به آدرس زیر ودر گروه عضو بشو.
امیدواریم شما برنده این ماه باشید.
http://iranrelax4you.blogsky.com

شاسوسا دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:58 ب.ظ http://shasusa.blogsky.com

سلام
تدبیری بهتر از این نمی شد
من دارم از عشق می گم تو وبلاگم خوشحالم کنید

شبزده دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:25 ب.ظ http://chertneveshtehayeman.blogfa.com

خیلی قشنگ بود!
خیلی
ایول!
راستی گوشی مفتی نمی خوای؟

شیوا چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:54 ب.ظ http://shiva64.blogfa.com/

سلام
بی خبر آپ می کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟
!!!!!!!!
؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد