آسمان کویر سراپرده ملکوت خداست...
...آن شب من نیز خود را بر بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس پرستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسونکاری شنا می کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین شدگان کویر می نوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین - که هرشب، دست ناپیدای الهه ای آن را از گوشه آسمان، آرام آرام، به گوشه ای دیگر می برد - سر زد و آن جاده روشن و خیال انگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت می پیوندد: "شاهراه علی"، "راه مکه"! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم! کهکشان! و حال می فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان، یعنی از آنجا که کاه می کشیده اند و اینها هم کاه هایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر آن را کهکشان می بینند و دهاتی های کاهکش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه می رود.
سلام آترین جان . این وبلاگت خیلی با احساس و زیباست . من لینکت کردم . تو هم لینکم کن
سلام آترین
حالت خوبه؟
یه بار نظر دادم ولی دیس شدم. نمی دونم رسید یا نه٬ ولی کار
از محکم کاری عیب نمی کنه!
مرسی که بهم سر زدی. خیلی وقته که دیگه وقت نکردمه از دکتر شریعتی چیزی بخونم. مطلب قشنگی انتخاب کردیه.
بازم بهت سر میزنم.
فعلا...
سلام من دوست شیوا هستم می خواهم با تو هم دوست باشم به ما هم سر بزن دوست دارت مر تضی
سلام آترین جان . من بالاخره آ پ کردم.بدو بیا
سلام آترین جان
با یه شعر از شاملو آپم
منتظرتم...